سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران
سلام،
چند سال پیش وقتی چندتا جوون راه افتاده بودند که به نام زازرون یه کار فرهنگی بزرگ انجام بدن ،انتظار داشتند که همه مخالفت کنند الا کسانی که خودشون  توی خط مقدم کارای فرهنگی بودند،کاری که هیچ منافاتی با اهداف عالی فرهنگی نداشت،کاری که میتونست افتخاری باشه برای این شهر و مردمش،..
از مردم عادی که سر وکاری با کارای فرهنگی نداشتند،اهل مطالعه کتاب  و مجله نبودند،آدمایی که صبح از خونه بیرون میرفتند وشب برمیگشتند و فارغ از تمام مسائل فرهنگی بودند،هیچ انتظاری نبود، اما بعضی از اونا که انتظار داشتیم با دیدن پردیس بگن:"یه مشت جوون علاف تازه به دوران رسیده" چنان برخوردی کردن، چنان راهنمایی هایی کردن و این کار رو چنان تحویلی گرفتند و دغدغه ادامه این کار رو داشتند که کم مونده بود شاخ در بیاریم..
اما از اونایی که انتظار داشتیم ، چه ها به سر ما ندادند..
هیچ وقت یادم نمیره وقتی که به شورا احضار شدیم تا راجع به مطلبی که در مدح شورا گفته شده بود توضیح بدیم
وقتی رفتیم همه شون منتظر ما بودند،حتی فکر کنم آقای امینی که خیلی از ما طرفداری میکرد! هم تو جبهه مخالفین بود،
وقتی ما نشستیم یک نسخه از اون شماره ی موردنظرشون رو روی میز گذاشتن و یکی از جملاتش رو با ماژیک هایلایت ،سبز کرده بودند،جمله ای که در اون از شورا تشکر کرده بودیم در خصوص انجام یه کار خوب..
اما وقتی آقای شیخی اون رو خوند و تفسیر کرد که این جمله یعنی این که من میگم! ،ما خیلی جا خوردیم،این جمله رو هیچ جور دیگه ای نمیشد خوند ولی با لحنی خوند و تفسیری کرد که دل هر سنگی رو میسوزوند، و بعد گفت شما به شورا اهانت کردین و ما رو مسخره کردین و از این حرفا که اینجا هم  داشتیم شاخ در میآوردیم..
بعد از گذشت سالها،پردیسی که میتونست به عنوان بزرگترین کار فرهنگی در سطح روستا/شهر زازرون به کارش ادامه بده مسکوت موند و شاید هیچگاه مثل اون پیدا نشه،تا مدتها خونواده ها سراغش رو میگرفتن،خیلی ها چشم انتظارش بودند،اما پردیس هیچگاه نه خواست  و نه گذاشتند و نه خواستند که برگردد...

 تا وقتی که سردمداران کارای فرهنگی ما اینگونه برخورد میکنند جای رشدی برای اینگونه کارها باقی نمیمونه.

من توی این سالها کار فرهنگی رو یه تیکه کاغذ کوچولو (4در 6) میدونم که روش یه حدیث نوشته شده، و تیتر اون با رنگ سبز هایلایت شده و همین...
هنوز نمیدونم بودجه های فرهنگی کجای این روستا/شهر خرج میشه،اصلا بودجه ای در کار
بوده و هست یا کیسه های آماده ای برای ورود این بودجه ها دوخته شده اند که
هیچگاه دیده نمیشوند.
توی اون زمان متصدی امور فرهنگی یا به عبارتی مسئول فرهنگ، شخصی بود مذهبی که تمام هم و غمش چاپ کردن یه برگه ی کوچیک بود که حدیث روش نوشته بود ،
 همونایی که تمام تلاششون رو برای راه اندازی یه جلسه قرآن میگذاشتند که فقط یه عده ای معدود توش حضور دارن ، هیئتی رو اداره میکنند که تمام سال موجودیتی نداره و فقط ... بگذریم،درد دل بسیار است و نگفتن بهتر از گفتن..
بعد از سالها دوباره همون آش وهمون کاسه...این که چی شده رو بعدا میگم،اما جرات حرف زدن هم نداریم،دوباره فردا یه نفری با یه مشت کاغذ نوشته ی توهین آمیز میاد در خونمون و میگه تو فقط میتونی تو اینترنت چیز بنویسی(انگار اینترنت مال بابامه!) و تو ز/ن/ن رو راه انداختی و بقیه ماجرا..
بعدا تمام ماجرا رو شرح میدم تا چهره ی واقعی بعضی از افراد رو بهتر بشناسیم...
                                                                                                                                                                           فی امان الله


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/4/23 توسط محمد یزدانی
قالب وبلاگ